عریضــــــه

سلام حضرت مهتاب...

عریضــــــه

سلام حضرت مهتاب...

عریضــــــه

ذِکْـرُ رَحْـمَـةِ ربّـکَ...
.
.
.
عریضه یعنی:
"عرض حال کسی که به شخص بالاتراز خود می نویسد"

+عریضه نویسانی که علاقه مند به درج عریضه خود در این صفحه هستند؛آن را از منوی ارسال عریضه برای ما بفرستند تا پس از تایید منتشر کنیم.

عریضه نویس ها


بسم رب المهدی

نامه را در حالی می نویسم که فقط از تو کمک می خواهم شکایت می کنم به شما از آن چه به سرم آمده است به خداوند بزرگ پناه می برم و شما را واسطه می کنم در مشکلی که پریشانم کرده قلبم را مشغول ساخته و من را در فکر فرو برده است مشکلی که از بی خودم کرده و آرامش را که بزگترتین نعمت خداست از من گرفته است از فکر کردن به این مشکل رنجور و افسرده شدم برای رفع این مشکل فکرم به جایی نمی رسد و بار این غم ، صبر و توانم را شکسته است .

پس ای مولای من  ! به تو پناهنده شده ام و برای حل مشکلم به خداوند که ستایش بر او و بر تو باد ، توکل کرده ام . در حالی که آگاهم از جایگاه رفیع ، مقام بلند و آبروی فراوان تو نزد خدای جهان که مالک همه چیز و سرپرست همگان است .

مطئنم به واسطه مقام شفاعت نزد خدای بزرگ ، به روا شدن حاجتم سرعت می بخشی ، یقین دارم خداوند خواسته ام را که شما از او بخواهی ، حتماً اجابت می کند .

تو ای مولای ! به حق سزاوار اعتماد و یقین من هستی و برای آورده شدن حاجاتم حاجاتی که تحمل و صبر برآورده نشدنش را ندارم و گرچه مستحق تمام این رنج ها و کمبودها هستم به خاطر زشتی اعمالم و سهل انگاری ام در واجباتی که خدای بزرگ بر من واجب کرده

هفت سالی است که پدرم فوت کرده است واز پدرم دو تا خونه ، دو تا باغ و سرمایه و وسایل خونه از قبیل فرش و غیره داشت وموقعی که پدرم مریض بود برادر بزگترم آخرین بار که ببرنش بیمارستان بستری کنند با زور پدرم را راضی کردند صبح زود  بردند به دفترخانه و خونه را به نام خودش کرد و سرمایه و وسایل خونه را هم به هیچکس نداد و اون یکی خونه و باغها مونده و تا الان نه حق من و برادر کوچکم را نداده  و من هم چند سالی است  از شوهرم که معتاد بود با دست خالی که هیچی به من ندادند طلاق گرفتم  و دخترم را به جای مهریه برداشتم و بعد از اون روز نه پدرم و نه برادرم تماس یا بیان بگن کجایی یا کجا زندگی میکنی و الان چند سالی است که اجاره نشین هستم و برادربزگم تو خونه که به زور به نام خودش کرد اونجا نشسته و برادر کوچکم تو یه طبقه اون یکی خونه می شینه و یک طبقه اون خونه را برادر بزرگم به اجاره داداه بود اجاره اونجا رامی گرفت و از باغها گردو و سیب هر چی بود می فروخت هزینه اونا را هم برمی داشت این چند اون قدر گفتم دیگه خسته شدم عصاب برام نمونده در مقابل این هزینه های اجاره خونه ، خرج خونه ،آینده بچه فکرش می کنم دیوونه می شم و می بینم برادرم به اون راحتی همه چیز را زیر پاش کشیده و به راحتی زندگی میکنه ...

اللّهم انت ولیّ نعمتی و القادر علی طلبتی...

 

عریضه نویس: رقیه

 ان شاءالله حاجت روا باشند

  • نور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

دریافت کد نوای مذهبی
دانلود این نوا

عریضــــه

وبلاگ-کد لوگو و بنر